کد خبر 627862
تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۵

علیرضا صبح که برای بیدار کردن بچه‌ها به داخل سنگرها می‌رود، ناگهان خود را داخل سنگری می‌بیند که عراقی‌ها شب قبل آن را تصرف کرده بودند. در این لحظه عراقی‌ها که متوجه علیرضا می‌شوند، نارنجکی را به سوی ایشان پرتاب می‌کنند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، در خاطره ای درباره شهید علیرضا موحد دانش آمده است:

در همان شب بعد از عملیات، در اثر پاتکی که دشمن کرده بود، برخی سنگرهای رزمندگان اسلام به تصرف آن‌ها درآمده بود، علیرضا این را نمی‌دانست.
 
علیرضا صبح که برای بیدار کردن بچه‌ها به داخل سنگرها می‌رود، ناگهان خود را داخل سنگری می‌بیند که عراقی‌ها شب قبل آن را تصرف کرده بودند. در این لحظه عراقی‌ها که متوجه علیرضا می‌شوند، نارنجکی را به سوی ایشان پرتاب می‌کنند که نارنجک به گیجگاه شهید می‌خورد اما منفجر نمی‌شود. علیرضا به خودش می‌آید و می‌خواهد نارنجک را به سوی دشمن بیاندازد که نارنجک در دستش منفجر می‌شود و دست راستش قطع می‌شود. بچه‌ها که متوجه سر و صدا می‌شوند، به کمک می‌آیند. اما در وهله‌ اول متوجه دست زخمی علیرضا نمی‌شوند. علیرضا هم برای حفظ روحیه بچه‌ها در کمال آرامش دستش را داخل اورکت می‌کند تا بچه‌ها متوجه نشوند.
 
اما بعد از مدتی بچه‌ها متوجه می‌شوند از داخل اورکت علیرضا خون می‌چکد که در این جا قضیه را می‌فهمند. قبل از انتقال به بیمارستان، عراقی‌ها توسط رزمندگان اسلام اسیر شده و در جایی جمع می‌شوند. همرزمان علیرضا تعریف می‌کنند که دیدم در بین اسرا یکی دارد به شدت به خود می‌پیچد و نگران است. علیرضا از بچه‌ها می‌خواهد که از وی دلیل نگرانیش را بپرسند. وقتی علت را می‌پرسند آن عراقی اعتراف می‌کند که نارنجک را او به سمت علیرضا پرت کرده و می‌گوید: «آن گاه که برخورد خوب شما را با خود دیدم، از این کار پشیمان شدم.»
وقتی علیرضا قضیه را می‌شنود به سراغ اسیر می‌رود. قمقمه‌ آبش را به او می‌دهد، می‌گوید: «بخور تا آرامش خود را بیابی»

منبع: کتاب اسطوره‌ها، صص 10-100

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
    1 0
    همین ماجرا می توانست بهترین سکانس یک فیلم سینمایی فوق العاده تاثیر گذار باشد.
  • سر بدار ۱۰:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
    0 0
    الله اکبر الله اکبر الله اکبر حضرت امام (ره)می فرماید این وصیت نامه های شهدا را بخوانید انسان را می لرزاند و بعد بیدار میکند و این هم خاطرات شهدا که چقدر تاثیر گذار است و این هم یکی از هزاران خاطرات شهدا و یکی را هم من به شما عزیزان بگویم ازکتاب صحیفه پرواز در قسمتی از وصیت نامه نوشته بود که ای پدر و مادر اگر کسی مرا در کوچه یا محل میزد من هیچی به ایشان نمی گفتم چون اگر من هم می زدم ایشان یا پدر یا مادرشان را دم خانه ما می آورد و شما ها(پدر ومادر) سر افکنده می شدید بخاطر اینکه شما سرافکنده نشوید من نمی زدم وهیچی نمی گفتم الله اکبر الله اکبر الله اکبر

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس